تصور کن توی دلت هست یه چیزی
زیر بارون راه بری اشک بریزی
خوبی بارون اینه اشکات رو پنهون میکنه
تو رو به یه حال و هوای تازه مهمون میکنه
تموم حرفای این دل بغض شده گریه شده
خیلی وقت حرف احساسی چند نقطه شده...
نمی دونی تو دل بی کس من با غما همراه شده
خیلی وقته تو هواست نیست این دل تنها شده
کاش میشود یه جوری از ترس این دل کم کنی
ترسم اینه بفهمی احساسم رو ترکم کنی
نمیخوام رفتن تو واسه چوب دارم طناب شه
تصویری که از تو دارم توی ذهنم خراب شه
چه خوبه که تو پیشمی من پیشتم
وی این شطرنج هنوز دل مات و هم کیشتم
روی دیوارا نوشتن اسمت شده هر روز کارم
این که تو رو میخوام بهت نمیرسم رو دوست دارم
منطقی نیست میدونم که باشم همراه تو
خیلی فاصله دارم با مرد رویا های تو
ولی باور کن که چشماته که من خامش میشم
تو یه لبخند میزنی من غرق آرامش میشم
با این که تنهام هنوز با این که تاریک زندگیم
بعد چند سال تکون دادی دلم رو ممنونم
خلاصه این دل گرفتارت شده دوست داره
من تو رو میخوام تو نه بازی روزگاره
تو که رفتی این خیالتم نبود
تو رفتی ولی من به یادتم هنوز